نمیدونم چندتا آدم دیگه مثل من توی این دنیا هست که وجودش واسه خودش اینقدر مسئله است. اینقدر با خودِ خودش مشکل داره. نه با چیزایی که میخواد ولی بهش نرسیده یا هدفایی که نیمهکاره مونده یا کسی که باید، دوستش نداره. نه. با اسکلتبندی شخصیتی خودش مشکل داشته باشه. با کلیت خودش. با چیزی که هست و نمیتونه نباشه. با چیزی که ازش به همه جا و همه کس فرار میکنه ولی راه فراری ازش نداره، چون هر جا که بره اون همونجا همون توو حاضره و هیچ جایی نمیره و زبونش هم لحظهای کوتاه نمیشه.
وقتی که رنج به کرونا می خندد | خاطرات کرونایی یک پرستارما وقتی بهکرات مشاهده میکنیم که دوتا اتفاق همزمان رخ میدند، بین اونا رابطه علت و معلولی برقرار میکنیم و براساس تقدم و تاخرشون اولی رو علت و دومیرو معلول در نظر میگیریم. هیوم معتقده این الگوسازی و برداشت ذهنی از یه پیشفرض ذهنی دیگه نشات میگیره و اون هم اینه که اونچه در گذشته رخ داده، بدون شک در آینده هم اتفاق میافته. پس اگه در گذشته ابتدا اتفاق الف رخ داده و بعدش اتفاق ب، این توالی حتما در آینده هم واقع میشه. اما هیوم این پیشفرض رو بیبنیاد میدونه و بر این باوره که این ارتباط علت و معلولیِ تخطیناپذیر یه توهم ذهنیه که الزاما همیشه در جهان طبیعی برقرار نیست. یعنی همیشه بعد از اتفاق الف الزاما اتفاق ب رخ نمیده. حتی اگه قبلا هزاربار این اتفاق افتاده باشه.
مجموعه مطالب از 27 اردیبهشت الی 1 خرداد 1399 ...امروز تولد قمری منه. توی عالم بچگی همیشه فکر میکردم منی که هم شب عید به دنیا اومدم و هم از اونور توی ماه رمضون، حتما خیلی آدم نظرکردهای هستم و خیلی اتفاقات خوبی توی آینده در انتظارمه. بچگیه دیگه. انسان در اون مقطع سرشار از بلاهته. زمان لازم بود تا متوجه بشم که من حتی از متوسط مردم ایران، که کلا از متوسط جهانی پایینترند، هم پایینترم. به همین خاطر حتی اتفاقات کوچیک زندگی دیگران، واسه من اتفاقات بزرگی محسوب میشند. مثل اتفاق امروز که بهم اطلاع دادند توی مصاحبهٔ آقای معاون قبول شدم و فقط مونده مصاحبهٔ آقای رئیس. میدونم که توی این کارم ممکنه مثل خیلی از اون کارای دیگه رد بشم. ولی واسه من گذشتن از همین مرحله اول هم جزو اتفاقات خوشاینده، مخصوصا اگه توی همچین روز خاصی به آدم اطلاعش بدند.
مجموعه مطالب از 27 اردیبهشت الی 1 خرداد 1399 ...معمولا سعی میکنم به معدود آدمای دور و ورم یه تصویر واقعیتر از خودشون بدم و بهشون نشون بدم که بهتر از چیزی هستند که خودشون تصور میکنند. اونم نه با این جملات انگیزشیِ دروغینِ کتابای زردِ موفقیت، بلکه با نشون دادن کارایی که واقعا از پسش بر اومدند، ولی به چشمشون نمیآد. چون وقتی آدم رشد میکنه، خودش و کارای گذشتهاش رو هم کوچیک میبینه.
مجموعه مطالب از 27 اردیبهشت الی 1 خرداد 1399 ...از سرودههای پارمنیدس تنها یه رساله باقی مونده که شامل یه مقدمه و دو بخشه به اسمای «راه حقیقت» و «راه گمان». اون معتقد بود که معرفت و شناخت از دو «راه» میتونه کسب بشه: یکی به طور عقلی و استدلالیه که میشه همون راه حقیقت و یکی هم به طور حدس و گمانهزنیه که میشه همون راه گمان. اولی رو با استدلال و تحلیل و منطق بهش میرسند و به همین خاطر قابل رد و انکار و نقده. اما دومیرو با حدس و احتمال و گمان بهش میرسند و خودشون هم میدونند که پایه و اساسی نداره و در اون موقعیت تاریخی امکان رد و اثباتش نبوده.
ست تیشرت و شلوارمردانه Pumaنویسنده اغلب برای فرار از انزوای شخصیش دست به قلم میبره و مشغول نوشتن میشه. خواننده هم غالبا برای فرار از انزوای شخصیش سرگرم خوندن این نوشتهها میشه. هر دوی اینها هم این کار رو در تنهایی و خلوت شخصیشون انجام میدند. اما وقتی دقیقتر به موضوع نگاه میکنیم میبینیم نویسنده با نوشتن نه تنها نمیتونه از انزواش فرار کنه، که مرتبا اون رو عمیق و عمیقتر میکنه. مدام این انزوا رو از زوایای مختلفی بررسی و کاوش میکنه. به طوری که از یه جایی به بعد، هر چقدر هم که مقاومت کنه، رنگ و بوی این انزوا از نوشتهاش میزنه بیرون. این جنس تنهایی رو توی اغلب آثار مشهور داستانی میتونید ببینید، از قدیمیترین اساطیری مثل گیلگمش و ادیسه و رستم گرفته تا کلاسیکهایی مثل هملت و فاوست و دنکیشوت تا مدرنهایی مثل بوف کور و مسخ و صد سال تنهایی ووو...
ست تیشرت و شلوارمردانه Pumaاز بعد عید به اجبار سر کار ستایش رو میبینیم. چون این تلویزیون فکسنی حق انتخاب چندانی نمیده. الان دیگه به فصل دومش رسیده. دیدن این قسمتای پشت سر هم یه چیزی بهم فهموند. اینکه اگه از زندگی هر کدوم از ما هم یه سریال با اسم خودمون بسازند، ممکنه از یه جایی به بعد شخصیت اول اون سریال دیگه نه ما، بلکه اونی باشه که توی ذهنمون مدام داریم باهاش کلنجار میریم، متهمش میکنیم، بهش بد و بیراه میگیریم، تقصیرا رو به گردنش میاندازیم، ازش فرار میکنیم و... از یه جایی به بعد دیگه سریاله باید اسمش میشد حشمت، نه ستایش؛ همونی که ستایش ازش فراری بود، ازش میترسید، متهمش میکرد و...
برچه / خامه / تخمک + فیلمیکی از خلقیاتی که تازگیا متوجهش شدم اینه که من وقتی توی یه مشکل یا ماجرایی هستم نمیتونم یا نمیخوام که دربارهاش حرف بزنم. مثلا الان اگه از کسی ناراحتم نمیتونم دربارهاش حرف بزنم تا وقتی که اون ناراحتی به اندازه کافی درونم حل و رفع بشه. اونوقت میتونم خیلی روشن بگم که به این دلیل یا اون دلیل که حتی شاید مسخره هم بیاد ناراحت شدم. یا مثلا یه سالی که توی یه کافه بستنی کار میکردم و یارو حقوقم رو شل و ول میداد، هیچوقت توی خونه دربارهاش حرف نمیزدم و بعد سه چهارسال وقتی توی اوج بیکاری مادرم بهم گفت که چرا نمیری همون کافه بستنی کار کنی تازه اون موقع بود که درباره حقوق ندادن و برو و بیا و جر و بحث یه ساله واسه تسویه حرف زدم. یا مثلا اون یه سال و خردهای که سربازی میرفتم حتی یه کلمه از مشکلات و سختیاش نه توی خونه حرفی زدم و نه حتی توی وبلاگ. اما وقتی تموم شد هم یه یادداشت درباره تموم شدنش نوشتم و هم ذره ذره به فراخور موقعیت گهگاه درباره سختیا و مشکلاتم توی سربازی پیش خونواده هم حرف زدم. یا چهارسال دانشگاه هیچوقت درباره مشکلاتم توی خوابگاه، توی خونه حرفی نزدم. اما بعد تموم شدن دانشگاه از یه ترمیکه به خاطر مشکل مالی با ۱۱ نفر هم اتاق شده بودم، حرف زدم.
مقاله ترجمه شده ارتباط حسابداری مدیریت استراتژیک با فرهنگ عامه: دنیای موزیکال وست اِند (انتهای غربی)تعداد صفحات : 2